ZED LOVE

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در شنبه 2 دی 1398برچسب:,ساعت 18:12 توسط ZED| |

یاد گرفتم که... همه می‌میرند، اما همه به راستی زندگی نمی‌کنند...

یاد گرفتم که... طول زندگی مهم نیست، عمق آن مهم است

 یاد گرفتم... با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، 

رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه،

 مي توان مقام خريد ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه،

 دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، 

مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه...

یاد گرفتم 
حتی اگه عاشق شدم به رومم نیارم که اصلا" کسی هست که من عاشقش شدم...

یاد گرفتم 
اگر کسی باهام نامهربونی کرد خیلی زود فراموشش کنم...

یاد گرفتم 
اگر کسی دلمو شکوند، من دل کسی رو نشکونم...

یاد گرفتم 

نزارم کسی اشکهامو ببینه...

یاد گرفتم 
نزارم کسی بفهمه تو دلم چی میگذره و بخواد برام دل بسوزنه...

یاد گرفتم که

خدا دقیقا در آخرین لحظه همه چیزو عوض میکنه.از طریقی که اصلا فکرشو نمیکنی‌...

نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 19:6 توسط ZED| |

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده

فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...

اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم

باور نمیکنم اینک بی توام

کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری

کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی

تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ،  

تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...

کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم

در حسرت چشمهایت هستم ، 

چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده

در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ،

هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...

 

نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 17:6 توسط ZED| |


Power By: LoxBlog.Com